پليس مقتدر
نياز ضروري
عباس عبدي
كوشش پليس براي بازداشت يك خانم كه فيلم آن منتشر شد، بسياري را ناراحت كرد و به نحوه برخورد نامناسب پليس اشاره كردند. پليس مدعي است كه حركات دو خانم سرنشين يك خودرو، مخاطرهآميز بوده و به ايست پليس توجه نكردهاند. هر چند پليس اقرار ميكند كه شيوه دستگيري نامبردگان خلاف آموزههاي پليس بوده و مورد تاييد نيست و طبق ضوابط نيز به اين مساله رسيدگي خواهد شد. اين يادداشت در مقام تاييد و رد ادعاهاي مطرحشده نيست. اين فيلم و نمونههاي ديگري هم كه پيشتر منتشر شده، نشانگر چند مساله است. اول رواج استنكاف از دستور پليس، دوم برخورد غير حرفهاي پليس با فردي است كه به دستورات تن نداده و مقاومت ميكند. نكته سوم كه نتيجه ماجرا است، داوري منفي نسبت به رفتار و برخورد پليس و تضعيف آن است. بدون ترديد مقاومت در برابر پليس نقطه ضعف محسوب ميشود و اين را بايد در نظر گرفت اگر به جايي برسيم كه هر كسي به خود اجازه دهد كه به دستور پليس بياعتنايي كند، آن پليس ديگر فاقد اعتبار و كارآيي خواهد بود. ريشه اين رفتار كجاست؟ آيا ميتوان شرايط را به گونهاي متحول كرد كه مقاومت در برابر پليس بيشتر از نحوه برخورد پليس، مذموم و محكوم تلقي شود، حتي اگر منجر به برخورد خشن شود؟ به نظر ميرسد كه چند عامل موجب اين مساله شده است كه بايد مورد توجه قرار گيرد. پليس در كليت خود بايد حافظ قانون باشد. پليس در جامعه بايد به صورت شفاف و با لباس فرم و تجهيزات مناسب حضور داشته باشد. پليس مخفي و با لباس شخصي موضوعي استثنايي است و رفتارش در چارچوب كاركرد عمومي پليس قرار نميگيرد. پليس حافظ امنيت، جان، مال و ناموس مردم است. پليس بايد آموزش ديده و از هر نظر داراي اقتدار باشد؛ چه در پوشش و ظاهر و رفتار و چه در تجهيزات. ولي در ايران چند عامل موجب اختلال در اين كاركردهاي پليس شده است. اولين آنها همان بحث قانون است. پليس را نبايد درگير اجراي قانوني كرد كه مورد قبول اكثريت جامعه نيست و آن را درست نميدانند. در واقع نبايد چنين قانوني را تصويب و ابلاغ كرد يا اگر پيش از اين بوده، بايد آن را اصلاح كرده و تغيير داد.
آيا به ياد داريد كه چه هزينهاي را پليس در برخورد با ديشهاي ماهواره متحمل شد؟ در نهايت هم آن قانون به ظاهر همچنان هست و گويي اعتبار دارد ولي پليس از اجراي آن بهكلي كنار كشيد. آن اقدامات پليس هم اثر پايداري در عدم استفاده از ماهواره نداشت و فقط پليس را مستهلك كرد. ورود پليس در برخورد با پوشش بانوان نيز از همين جنس است كه موجب مقاومت در برابر دستورات آن ميشود و مردم هم چون اين ضوابط را نافي حقوق خود ميدانند، در برابرش مقاومت ميكنند، به ويژه آنكه بردن زنان به بازداشتگاه و امثال اين برخوردها براي چنين مسالهاي بسيار ناراحتكننده است. در ميان افراد پليس هستند كساني كه ميدانند منسوبين به آنان نيز كمابيش همين گونه پوششي دارند و آنان چنين پوششي را خلاف نميدانند. ولي از روي اجبار چنين برخوردهايي را با مردم دارند و اين به معناي مستهلك شدن پليس در اجراي وظايف اصلياش است و بايد چنين قوانيني را نسخ و اصلاح كرد يا از حوزه وظايف پليس خارج كرد. فراموش نكنيم هر برخوردي كه از سوي پليس با زنان ديده ميشود فوري و برحسب سابقه به اين مساله ربط داده و تبليغي عليه پليس محسوب ميشود.
نكته مهم ديگر وجود پليسهاي لباس شخصي است. وجود آنان بسيار زيانبار است. آنان فقط در موارد خاص و مواجهه با جرايم خاص بايد در ميدان باشند. رواج حضور پليسهاي فاقد لباس فرم، زمينه را فراهم كرده كه مجرمين تحت نام و پوشش پليس اقدام به اعمال مجرمانه كنند. بايد مردم را در برابر ماموران لباس شخصي واكسينه و شجاع كرد تا اجازه ندهند هيچ لباس شخصي به نام پليس آنان را بازداشت كند يا برخورد نمايد. اين كار بايد منع قانوني پيدا كند و حتي پليسهاي امنيتي هم پس از حضور پليس كلانتري اجازه اقدام داشته باشند مگر در شرايط خطرناك كه بحث ديگري است.
فقدان تجهيزات و آموزش و ضعف جسماني بسياري از پليسها و حتي ظاهر و پوشش آنان به گونهاي است كه اقتدار كافي را در چشم شهروندان بازتاب نميدهد. ضعف آموزش، هم در شناخت حقوق و تكاليف قانوني، هم در گفتار و رفتار و هم در عمليات رزمي و بازداشتها، بسيار مشهود است. البته نيروهاي ويژه متفاوت هستند، ولي پليس بايد در همه زمينهها قوي باشد.
اگر دستگاه قضايي و پليسي قدرتمند، مستقل و كارآمد و پاسخگو داشته باشيم، نبايد نگران ناكارآمدي ساير حوزهها بود. پس در اولين گام بايد بارهاي اضافي را از دوش پليس برداشت. مواجهه با پوششهاي زنان كه در جامعه چندان نامتعارف نيست، وظيفه پليس نيست. اگر همين را حل كنند آنگاه مقاومت در برابر پليس ضد ارزش خواهد شد چه زن باشد چه مرد.